لنیک و کیل (۲۰۰۵) بر اساس نظرات خود، پرسشنامهی چهار بعدی برای اندازهگیری هوش اخلاقی ابداع کردهاند که در پژوهش حاضر از آن استفاده شده است.
۲-۲- تحقیقات پیشین
۲-۲-۱- هوش عاطفی و کیفیت زندگی
از آنجا که کیفیت زندگی شامل مؤلفههای سلامت روان، سلامت جسمانی، کیفیت محیط زندگی و ارتباطات اجتماعی است. در اینجا نتایج پژوهشها به تفکیک این مؤلفهها ارائه میگردد.
هوش عاطفی و سلامت روان
در فرا تحلیلی که توسط شوته، مالوف، تورتینستون و روکی[۷۶] (۲۰۰۷)، انجام شد، مشخص گردید که هوش عاطفی با سلامت روان و سلامت جسمانی رابطه مثبتی دارد. پژوهشهای داودا و هارت (۲۰۰۰)، تجلی (۱۳۸۶)، ساکلوفسکی، آستین و مینسکی[۷۷] (۲۰۰۳)، حاکی از آن هستند که هوش عاطفی با سلامت روان رابطه مثبتی دارد.
پژوهشها حاکی از رابطه معکوس هوش عاطفی با افسردگی (اسلاسکی و کارترایت[۷۸] ۲۰۰۲؛ داودا و هارت، ۲۰۰۰)، و اضطراب (باستین، برنز و نتلبک[۷۹]، ۲۰۰۵) هستند. سلیگمن (۲۰۰۲)، نشان دادند که خوشبینی (که یکی از ابعاد هوش عاطفی است)، با سلامت روان، رابطه مثبت و معناداری دارد. افرادی که از هوش عاطفی بالاتری برخوردارند، شادتر هستند و با مشکلات زندگی بهتر سازگار میشوند و به گونهای مؤثر به کنترل هیجانات و عواطف خود میپردازند و بدین ترتیب موجبات سلامتی خود را فراهم میآورند (مارتین، پولیک-دوریس، لارسن و ویر[۸۰]، ۲۰۰۳؛ فارنهام، ۲۰۰۳). بنابرین با توجه به پژوهشهای انجام شده، میتوان چنین انتظار داشت که هوش عاطفی با سلامت روان رابطه مثبتی داشته باشد.
هوش عاطفی و سلامت جسمانی
توانایی تنظیم احساسات و عواطف که یکی از ابعاد هوش عاطفی است، با سلامت جسمی ارتباطی قوی دارد (صفری، ۱۳۸۶). افرادی که قادر به کنترل خشم و عصبانیت خود نیستند، آمادگی بسیاری برای مبتلا شدن به بیماری های قلبی دارند و شواهد پژوهشی رابطه بین این دو را تأیید نمودهاند (امجدی، ۱۳۸۶). عدم توانایی کنترل عواطف منفی و یا فقدان این باور که فرد میتواند عواطف منفی خود را کنترل نماید و یا مهارت کافی در این زمینه ندارد، سبب افزایش آسیبپذیری فرد در برابر استرس و فشار های روانی میگردد (سالووی، روتمن، دتویلر و استوارد[۸۱]، ۲۰۰۰). در همین راستا، در پژوهشی، سیاروچی و همکاران (۲۰۰۰)، به این نتیجه رسیدند که کسانی که در هوش عاطفی نمرات بالاتری دارند، میتوانند به راحتی با استرسها و فشارهای زندگی روزمره، مقابله کرده و همچنین قادرند احساسات خود را کنترل و بیان نمایند، بنابرین از نظر جسمی و روانی نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایینتری دارند، سالمتر هستند (سالووی و همکاران، ۲۰۰۰). علاوه بر این، پژوهشها نشان دادهاند که مدیران دارای هوش عاطفی بالاتر، از سلامتی بیشتری نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایینتری دارند برخوردار هستند (اسلاسکی و کارترایت، ۲۰۰۲). بنابرین با توجه به پژوهش های انجام شده میتوان چنین انتظار داشت که هوش عاطفی با سلامت جسمانی رابطه مثبتی داشته باشد.
هوش عاطفی و کیفیت ارتباطات اجتماعی
در پژوهش بشارت (۱۳۸۴)، مشخص شد که بین هوش عاطفی و مشکلات بین شخصی دانشجویان، همبستگی منفی و معناداری وجود دارد. هوش عاطفی، توان همدلی با دیگران، سازش اجتماعی و رضایت از زندگی را افزایش و مشکلات بین شخصی را کاهش میدهد و زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند. علاوه بر این هوش عاطفی با کیفیت ارتباطات فعلی فرد با دیگران نیز، دارای همبستگی مثبت است، یعنی کیفیت ارتباط با دیگران در افراد دارای هوش عاطفی بالاتر، بهتر از کیفیت ارتباط در افراد دارای هوش عاطفی پایینتر است (یوسفی، ۱۳۸۲). سیاروچی و همکاران (۲۰۰۰) نیز دریافتند که افراد دارای هوش عاطفی بالاتر، برونگراتر بوده و دارای عزت نفس بیشتری هستند.
پژوهشها حاکی از آن هستند که بین آگاهی عاطفی و هوش عاطفی رابطه وجود دارد (مالوف و شوته، ۱۹۹۸). از طریق این آگاهی است که فرد میتواند احساسات خود را کنترل کرده و آن ها را با موقعیت انطباق دهد. از فردی که دارای آگاهی بالا نسبت به احساسات خود است انتظار می رود، که اجتماعیتر بوده و در مهارتهای اجتماعی، قویتر باشد (مالوف و شوته، ۱۹۹۸). سرانجام اینکه صفری (۱۳۸۶)، نشان داد که هوش عاطفی و کیفیت ارتباط با دیگران به صورت مثبت و معناداری، رابطه دارند. بنابرین با توجه به پژوهشهای انجام شده میتوان چنین انتظار داشت که هوش عاطفی با کیفیت ارتباط با دیگران، رابطه مثبتی داشته باشد.
۲-۲-۲- هوش اخلاقی و کیفیت زندگی
با توجه به اینکه پژوهشی که به طور کلی رابطه هوش اخلاقی و سلامت روان را نشان دهد یافت نشد، در اینجا به بررسی رابطه بخشش یکی از ابعاد هوش اخلاقی با ابعاد کیفیت زندگی، پرداخته میشود.
بخشش و سلامت روان
بیشتر تحقیقات انجام شده در این زمینه، بیانگر تأثیر مستقیم بخشش (یکی از ابعاد هوش اخلاقی) بر سلامت روان هستند. برای نمونه، پژوهشها نشان دادهاند که عفو در کاهش اضطراب (هبل[۸۲] و انرایت، ۱۹۹۳؛ فریدمن[۸۳] و انرایت، ۱۹۹۶؛ سابکوویاک[۸۴] ، ۱۹۹۵؛ کایل[۸۵] و ان رایت، ۱۹۹۷)، افسردگی (فریدمن، ۱۹۹۵؛ رأی[۸۶]، ۱۹۹۹؛ کواتس[۸۷]، ۱۹۹۷)، غصه و اندوه (کایل، ۱۹۹۶؛ کایل و انرایت، ۱۹۹۷)، خصومت و دشمنی (کواتس، ۱۹۹۷)، جراحتهای درونی (رأی، ۱۹۹۹)، اصلاح روابط بینفردی (مککالاف[۸۸] و ورتینگتون، ۱۹۹۵)، بالا بردن عزت نفس (کواتس، ۱۹۹۷) و داشتن امیدواری (فریدمن و انرایت، ۱۹۹۶)، که همگی از ابعاد سلامت روان هستند مؤثر است. در پژوهشی که در زمینه بخشش در دانشجویان پزشکی صورت گرفته، به نقش آن در سلامت روان پرداخته شده است. دانشجویان دارای بخشش و گذشت بالا در مقایسه با گروه دیگر خود، در بعد رفتاری از افسردگی، اضطراب و مشکلات در روابط بین فردی کمتری برخوردار بودند (غباری بناب، کیوان زاده، وحدت تربتی، ۱۳۸۶).
بخشش و سلامت جسمانی
در پژوهشهای خدابخش و کیانی (۱۳۹۲)، لور[۸۹] (۲۰۰۵)، ویت ولیت[۹۰] (۲۰۰۲) به رابطه مثبت و معنیدار بخشش و سلامت جسمانی اشاره شده است. خدابخش و کیانی (۱۳۹۲) دریافتند، سلامت جسمانی توسط بخشش، پیشبینی میگردد. بر اساس تحقیقات وب (۲۰۰۳)، اشخاصی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، در هنگام مواجه با آسیب، واکنشهای فیزیولوژیکی پایینتری و نشانه های فیزیکی کمتری را در مقایسه با گروه کنترل نشان میدهند. خاطراتی که در آن ها فرد، شخص خاطی را مورد بخشش قرار نمیدهد؛ تظاهرات چهره ای منفی تولید میکند و باعث افزایش فعالیت دستگاه سمپاتیک و سیستم قلبی عروقی میشود (ویت و لایت، ۲۰۰۰).
بخشش و روابط اجتماعی
در پژوهشهای خدابخش و کیانی (۱۳۹۲)، غباری بناب و همکاران (۱۳۸۷) به رابطه مثبت و معنادار بخشش با روابط اجتماعی اشاره شده است. طبق تحقیقات در روابط اجتماعی، افرادی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، نسبت به افرادی که در بخشش در سطح پایینتری قرار دارند، رضایت بیشتری کسب میکنند (آل مابوک، انرایت، کاردیس[۹۱]، ۱۹۹۵). بخشش باعث افزایش حمایت اجتماعی و بالابردن احساس نزدیکی با دیگران میشود (خدابخش وکیانی، ۱۳۹۲).
۲-۲-۳ – هوش عاطفی و همدلی