“
– دیدگاه مازلو
مازلو[۳۸] ویژگیهای افراد سالم از نظر روان شناختی را به شرح زیر بیان میکند:
این افراد نیازهای سطوح پایین را برآورده کردهاند و اختلال روان شناختی ندارند. می دانند که چه کسی هستند، چه هستند و کجا میروند. از لحاظ سنی تقریباً میانسال و سالخوردهاند، زیرا جوانترها حس توانایی هویتی و استقلال ندارند و هنوز به پرورش ارزشها، شکیبایی، شهامت و خردمندی نپرداخته اند. ادراک افراد سالم از واقعیت درست است، به عبارتی دیگر، شناخت آن ها از هستی، عینی است. جهان را به صورت عینی و نه برای نیازهایشان ادراک میکنند. این افراد طبیعت دیگران و خویشتن را به صورت واقعی و حقیقی میپذیرند، لذا حالت تدافعی ندارند و با خودشان در صلح و آشتی هستند و تمایلات نفسانی خود را بدون حالت تدافعی میپذیرند. به مسائل خارج از خودشان توجه دارند، تعهد حرفه ای دارند، بدون استثناء وظیفه شناس هستند.
از دیگر ویژگیهایی که مازلو برای افراد سالم ذکر می کند خودانگیخته بودن، طبیعی بودن، نیازمند به خلوت و استقلال، مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری، نوع دوستی، تفاوت گذاری بین هدف و وسیله و … میباشد (هجل و زیگلر [۳۹] ، ۱۹۹۱، ترجمه علی عسکری، ۱۳۷۹).
-دیدگاه فروم
از دیدگاه فروم[۴۰] (۱۹۴۱، به نقل از ممبینی، ۱۳۷۹)، انسان سالم کسی است که عمیقاً عشق می ورزد و خودش و جهان را به شکل عمیقی ادراک میکند، اساس درست و پایدار دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه و اصالت دارد و حاکم بر سرنوشت خودش است. فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور میداند، که خود مستلزم توجه، احساس مسئولیت و احترام و شناخت است.
– دیدگاه موری[۴۱]
به عقیده موری (۱۹۳۸، به نقل از شمائی، ۱۳۸۳)، فرد سالم از ساختار روانی خودش آگاهی لازم را دارد. همچنین فرد سالم در عین اینکه بین نیازهای مختلفش تعارض ندارد، از انواع نیازها نیز به نحو مناسب استفاده میکند. به عقیدۀ موری، در انسان سالم ابتدا «نهاد[۴۲]» سپس من برتر، و پس از آن «من» به ترتیب نقش عمده را در کنترل رفتار ایفا میکنند و با نظارت خردمندانه «من» و مواظبت «من برتر» تکانه های نهاد به صورت قابل قبول ارضا میشوند. از نظر موری «نیازها» یکی دیگر از مفاهیم مهم هستند. به عقیدۀ وی شخص سالم کسی است که نیازهای تثبیت شده نداشته باشد، بین من برتر و من آرمانی آن فاصله زیادی وجود نداشته، نیازهای درونی یا نهفته او در جهت معیارهای درونی شدۀ من برتر باشد و بر اساس نیازهای واکنشی عمل نکند. نیازهایش در حالت تعارض و متضاد با هم نباشد. موری معتقد است که تخیل و خلاقیت[۴۳] قوی ترین ویژگی سلامت روانی هستند.
-دیدگاه اریکسون
به عقیده اریکسون[۴۴] (۱۹۶۸)، سلامت روانشناختی هر فرد، به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد. اریکسون صفات متمایز کنندۀ سلامت روانشناختی را چنین ارائه کردهاست: «فردی که در جامعه زندگی میکند بایستی از تعارض عاری باشد، بایستی از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد، از انجام لحظه به لحظه حرفه اش پسخوراند[۴۵] بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه روشن و قابل درکی داشته باشد».
– نظریه شناختی آلبرت الیس
نظریه عقلانی ـ عاطفی ـ رفتاری الیس یکی از نظریه های شناختی میباشد که در این جا به بررسی آن میپردازیم. این نظریه انواع تفکرات غیرمنطقی (که متغیر مستقل تحقیق حاضر میباشد) را به عنوان عامل اصلی مشکلات انسانها معرفی میکند. فلدمن[۴۶] (۱۹۸۷؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶) مینویسد؛ الیس معتقد است که بسیاری از ناراحتیهای مردم و زندگی عاطفی نامنظم آن ها ریشه در انواع عقاید غیرمنطقی و غیر واقعی در مورد جهان پیرامون آن ها دارد. آلبرت الیس بنیانگذار نظریه عقلانی ـ عاطفی معتقد است باورها و اعتقادات غیرمنطقی موجب اختلالات عاطفی میشوند. وی معتقد است آنچه سلامت روانی را به خطر می اندازد تفکرات غیرمنطقی و غیرعقلانی هستند. انسان به واسطه محیط و محرکهای محیطی آشفته نمی شود، بلکه دیدگاه وتصوری که او از محیط و اشیاء دارد موجب نگرانی واضطراب در وی می شود. در نظریه عقلانی ـ عاطفی الیس که به صورت ABC بیان شده است ، A حادثه ایاست که اتفاق می افتد و به نحوی آرامش زندگی فرد را به هم می زند. B نظام اعتقادی فرد است و C عکس العمل فرد در مواجهه با A است (شفیع آبادی،۱۳۷۱؛ به نقل کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶) .
نظریه عقلانی ـ عاطفی ـ رفتاری برای اولین بار به طور منظم و نظامدار توسط آلبرت الیس (۱۹۶۹) روانشناس آمریکایی معرفی شد. مییر و سالمان[۴۷] (۱۹۸۸؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶) معتقدند که درمان عقلانی ـ عاطفی تقریباً به طور انحصاری توسط الیس عنوان شد و شاخهای از درمان بر اساس نظریه های شناختی، روان تحلیلگری و انسانگرایی میباشد.
۲-۱۰- باورهای غیر منطقی
یک باور، هر گونه فرض اساسی، چه آگاهانه ویا ناآگاهانه است که به اشخاص این آمادگی را میدهد که وقایع را به نحو خاصی درک کنند ونوع خاصی را از اعمال ، انجام دهند. باورها به سه دسته تقسیم میشوند: توصیفی، سنجشی و تجویزی.
باورهای توصیفی: واقعیتهای مورد قبول راجع به یک فرد، دیگران و اوضاع مختلف میباشند. مثلاً فردی ممکن است معتقد باشد وی فرصت زیادی برای رسیدن به موفقیت دارد.
باورهای سنجشی: بیان کننده قضاوتهایی نظیر خوبی، بدی، درست و یا اشتباه در روابط با خود و دیگران و محیط است. باورهای سنجشی می تواند مطابق با باورهای توصیفی باشد. مثلاً «من استعداد خوبی برای موسیقی دارم».
باورهای تجویزی: آنچه را یک فرد بالاجبار باید انجام دهد، دیکته میکنند و این در صورتی است که کارهای او باید مبتنی بر باورهای قابل ارزیابی باشند. مثلاً بر اساس باورهای قابل ارزیابی و توصیفی بالا میتوان گفت که: اظهار قاطع کردن، کامیابی و اظهار عقیدهکردن رفتارهای شایسته ای هستند و خود یک فرد و دیگران باید به این صورت عمل کنند. باورها ابعاد شناختی، نفسانی و رفتاری دارند. بعد شناختی عبارت است از اطلاعاتی که آن باور مبتنی برآن است و اساسی برای قضاوت در مورد آنچه خوب، بد، درست یا اشتباه است، میباشد. مبنای اطلاعات و قضاوت برای بعد شناختی یک باور از منابع بسیاری ناشی می شود. نمودهای قدرت نظیر والدین منشا مهمی هستند. در چارچوب روابط فرزند و والدین، فرزندان وقایع مهمی را در خصوص دنیا ، شرایط خاص و مردم و خودشان فرا می گیرند. همچنین قضاوتهایی راجع به وقایع یاد می گیرند و دوست دارند هم این وقایع را و هم قضاوتهای انجام شده را در مورد آن ها به طور کامل قبول کنند. این وقایع ممکن است ریشه در خرافات، واقعیات یا اسطوره ها داشته باشند. یک قضاوت ممکن است صحیح و قابل تغییر یا نادرست و پایدار در شرایط گوناگون به حساب نیاید.
“
فرم در حال بارگذاری ...