شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد که ان هم ایمان نداشتن به واقعیت خود است ( ویلیام جیمز ) داشتن عزت نفس سالم یک نیاز اساسی است و چیزی است که انسانها پیوسته برای رسیدن به ان تلاش می کنند . با این حال بعضی مردم هر گونه به خود انگیزه ای که بتوانند با ان احساس راحتی کنند ، نمی رسند و تا ابد زندگیشان ، بر اثر اشکهایی که نسبت به خود داریند دست خوش ناراحتی و عذاب می شود . از طرفی بهترین سرمایه گذاری در زندگی ، ارتقاء عزت نفس است . عزت نفس ضعیف موجب می شود که همه افراد خود واقعی شان را با شرمندگی پنهان کنند ، جلوه های تدافعی از خود بیروز داده و مانع شکوفایی تواناییهایشان شوند . در حالیکه نباید از خود و دیگران پنهان شوند و باید سعی کنند خودشان را بپذیرند و به خود عشق بورزرند . رویا هایشان را به واقعیت در آوردند و آینده خود را به بهترین وجه بسازند ( شیمان 1378) .
عزت نفس معمولا به عنوان ارزشیابی شخصی از (( خود ارزشمندی )) خویش تعریف شده است . برخی از روان شناسان عزت نفس را عزور و افتخار می دانند که وقتی فرد به نقایص خویش واقف می شود انها را می پذیرد و سعی می کند انها را مرتفع نماید . عزت نفس چگونگی احساس ما درباره خودمان است و می توان گفت کلید رفتار فرد است ( دارابی 1384) .
برخورداری از بینشی مثبت نسبلت به خود که همان عزت نفس است از سنین کودکی شکل می گیرید که نحوه شکل گیری ان در نظریه های اریکسون ، را جزو سایر روان شناسان خود ، توضیح داده شده است .
عزت نفس با توانایی سازگاری همراه است . کسانی که عزت نفس بالایی دارند در مقایسه با کسانی که از عزت نفس پایین برخوردارند بهتر می توانند با موقعیت های مختلف سازگار شوند ، این افراد از اضطراب و افسردگی کمتری برخوردارند و کمتر هیجانی و پرخاشگر می شوند . بر عکس افراد دارای عزت نفس پایین از اضطراب و افسردگی بیشتری برخوردارند و از انواع دیگر اختلالات روانی و رفتاری رنج می برند . در تعامل با دیگران دچار پرخاشگری می شوند و پرخاشگری انها به شکل اعمال خشن بروز پیدا می کند که ممکن است موجب اجتناب دیگران یا مقابله به مثل بسیاری از ان ها گردد . پرخاشگری تلویحا به قصد آسیب زدن یا به نوعی آزار دادن فردی دیگر صورت می گیرد . مفهومی که از رخدادهای قبل یا پس از عمل پرخاشگرانه استنباط می شود در مقایسه با پرخاشگری حیوانات که چیزی غریزی است و بر اساس هرف بقاء فرد یا نوع قابل فهم است . به نظر برخی از محققین تصور می شود که پرخاشگری انسان آموخته شده است و توجیه ان بر حسب منافع نوع شکل است .
پرخاشگری از خشونت ممکن است در بسیاری از موقعیت های بالینی از مسمومیت با الکل و سایر مواد و اختلالات شناختنی گرفته تا کودک آزاری و اعمال ضد اجتماعی مزمن مشاهده شود . بحث از پرخاشگری و خشونت بدون بحث درباره مدرسه امکان پذیر نیست . زیرا پدیده خشونت عمدتا در محیط مدرسه یا در راه مدرسه نیز روی می دهد . در مدرسه رفتار پرخاشگری از بعضی دانش آموزان سر می زند که قابل تحمل برای دانش آموزان دیگر و اولیاء مدرسه نیست
2-1: بیان مسئله :
بیش از 45 سال است که ابراهام مازلو (1962: نقل از بیدار 1383) و کارل راجرز (1951 : نقل از احمدی 1373) نشو و نما و عملکرد فردی را بیان کرده اند و با ان راهنمایی های سودمندی در جهت درک و برخورد با تفاوتهای فردی در برابر محیط فیزیکی و اجتماعی صورت گرفته است .
نظریات آن ها بیش از تمرکز بر رشد و استعداد معکی ، نظرات افراد از خود و خود پنداری را کانون توجه قرار داده است انها این موضع را اتخاذ می کنند که شایستگی در ارتباط خود با محیط به شدت تحت تاثیر موضعی که ما در قبال خود اتخاذ می کنیم قرار می گیرد .
خود پنداریهای خوب با رفتار (( خود شکوفا )) همراه می شود و فرد با ان می تواند با اطمینان بر ارتباط ثمر بخش با محیط به تعامل با آن بپردازد . فرد خود شکوفا با محیط خود به خوبی رابطه برقرار می سازد و فرصتهای نشو و نما و افزایش توان خود را می یابد و بدون تردید به رشد دیگران کمک می کند .
افراد با رشد کمتر هم تا اندازه ای در بر خورد با محیط احساسی شایستگی می کنند لیکن رابطه خود را به همان صورت می پذیرند و احتمال کمتری وجود دارد که خود قدمهای جدیدی بردارند که موجد روابط مولد نشو و نما باشد . انها در درون محیط و آنچه که محیط برایشان بار می آورد به سر می برند نه اینکه فرصتهایی را از محیط و یا درون ان بیافرینند .
افراد با کمترین رشد رابطه ای بسیار مصنوعی یا وابسته به میل دیگری با اطرافیان خود برقرار می سازند انها از توانایی خود در برخورد با محیط اطمینان کمتری دارند . اکثر انرؤی انها در تلاش برای این اطمینان که بتوانند در دنیایی باقی بماند که همه چیز را برای انها تامین نمی کند ، صرف شود . ( جویس و همکاران 1383) .
اینکه ما بین حالات نشو و نما افراد مورد مطالعه و مفالهیمشان از خود ر ابطه ای می یابیم تعجب آور نیست . نمونه های گیرندگان سیری ناپذیر ما افراد خود شکوفا هستند . انها درباره ی خود و اطرافیان خود از احساس خوبی برخوردارند . گیرندگان تابع یا مورد خاص احساس شایستگی می کنند لیکن برای فرصت های مولد نشو و نما به محیط وابسته اند .
نمونه های محتاط در روابط خود احساس می کنند زندگیشان در دنیایی مصنوعی ، تهدید کننده و متمایل به ارضاء نظر دیگران قرار دارد .
این نقص هایی که انها از اطرافیان خود می یابند محصول رشد یافتگی خوب و اینکه می توانند مسایلی را ببینند که بقیه ما نمی توانیم ملاحظه کنیم ، نیست . بلکه ا ین نقص ها ناشی از تلاشی است که انها به عمل می آورند تا جهت نیاز به فقط خود از دنیایی که از ان هراس دارند دلیل تراشی کنند . و البته این امر بدیهی است که ما بر حسب چیزی که با ان تغذیه می شویم کار کنیم و این تغذیه هم به لحاظ زیست شناسی است و هم به لحاظ اجتماعی و عاطفی . محتوای غنی و خوب سازمان یافته ، در موقعیت مثبت موجب غنای ما ، دستیابی بیشتر ما به خارج و ثمر بخشی بیشتر ما می شود . ( ح ویس و همکاران 1383).
چهل سال است که از اثر خوب ابرهام مازلو در راهنمایی برنامه ها برای ساختن توانایی عزت نفس و تحقق خویشتن استفاده می شود انسان ضمن کار با شاگردان برای ایجاد این اطمینان که تصور فردی انان تا حد امکان خوب عمل کند اصولی را که بتواند رفتارهایشان را هدایت کند کشف می کنند ( جویس و شاورز ، 1381) .
گرایش اساسی به داشتن احساس خوب نسبت به خود و دنیای اطراف چیزی است که همه افراد با ان به دنیا می آیند با این حال با گذشت زمان این تمایل طبیعی به طرق مختلف مورد تهدید قرار می گیرد . در این خصوص پژوهشگران متغیرهای زیادی را بررسی کرده اند از جمله شیوه پرورش ، بدرفتاری جسمانی یا جنسی ، آسیب ، ظاهر جسمانی ، جنس ، و رویدادهای جاری زندگی . کسانی که عزت نفس آنها پایین است اغلب در موقعیت بدی قرار دارند چون خودشان را قبول ندارند . قبول تعریفهای دیگران از انان برایشان سخت است و نسبت به انتقادهای دیگران بسیار حساس هستند به رغم انکه تجربه های روزمره نشان می دهند که انها کارآمد نیستند اما باورهای منفی انها به رشد خود ادامه می دهند این قبیل افراد که فقط نشانه های منفی زندگی و اطرافشان را به ذهنشان راه می دهند سر انجام به ضعف عزت نفس دچار می شود . از طرفی بیشتر مردم قبول دارند که عزت نفس پایین می تواند بر توانایی شاد و موفق بودن در زندگی اثر عمیقی بگذارد به طور اختصاصی ، سطح عزت نفس می تواند بر ماهیت روابط دیگران و سلامت روانی ما نفوذ قوی داشته باشد و در زمینه های زیر انسان را تحت تاثیر قرار دهد .
1- پذیرش خود و پذیرش دیگران
2- ترس از ترک شدن
3- کمال گرایی
4- استفاده از مکانیسمهای دفاعی
5- اعتیاد
6- آگاهی از احساسات
8- مسایل مربوط به کنترل
9- تصمیم گیری
10- برقراری ارتباط با دیگران ( شیهان 1378) .
می توان عزت نفس را به عنوان میزان ارزشی که انسان برای خود قابل می شود در نظر گرفته . مطالعات حاکی از این است که آگاهی با برداشت از خود بیشتر ناشی از تجربه های اجتماعی انسانت . ما خود را ان گونه می بینیم که فکر می کنیم دیگران ما را می بینند کوولی ( جامعه شناس )) چنین می نویسد (( نگرش ما از خود مانند آینه ا ی است که ارزیابیهای تصوری دیگران نسبت به ما را منعکس می کند .
بنابراین خود انگاره که مفهوم عزت نفس را می سازد به نظر می رسد که تحت تاثیر محیط بیرونی شکل می گیرد و ساخته می شود در سالهای اول زندگی ما به شدت تحت تاثیر برداشت دیگران از خودمان قرار می گیریم . این امر نگرش ما نسبت به خود مان را تحت تاثیر قرار می دهد . حال اگر ما به شیوه ی دیگری پرورش می یافتیم احتمالا عزت نفس متفاوتی داشتیم هر چند هنوز الزاما ما همان شخص هستیم . ( شیهان 1378) .
آدلر در سال 1908 میلادی به این نتیجه رسید که تمایلات تهاجمی از غریزه جنسی بس مهم ترند ولی اندکی بعد واؤ ه تهاجم یا پرخاشگری را به (( میل به قدرت )) تبدیل کرد که آدلر قدرت را با جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند می دانست .
او در این مرحله از تفکر خویش عقیده (( تعرض مردانه )) را مطرح کرد و ان را مشکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفالت و یا حقارت به ان متوسل می شوند .
پس از مدتی ادلر از کاربرد واژه (( میل به قدرت )) دست کشید و مفهوم تلاش برای نیل به تفوق و برتری را جایگزین آن کرذد . از این رو می توان گفت که با توجه به هدف نهایی انسان سه مرحله در تفکر او وجود دارد . تهاجمی بودن ، ذمقتدر بودن و برتر بودن .
منظور ادلر از تفوق و برتری احراز مقام اجتماعی یا فرمانروایی بر دیگران و یا تصاحب موقعیت شغلی برجسته ای در جامعه نیست بلکه منظورش خود شکوفایی در ارتقای خود است . به عقیده ادلر کوشش برای برتری جزء لازم زندگی و حتی بالاتر از ان است و از لحظه تولد تا مرگ ادامه دارد و هر کششی قدرت نود را از تلاش برای نیل به کمال کسب می کند . آدلر معتقد است که تلاش برای تفوق و برتری ممکن است به هزاران شکل مختلف تجلی کند و هر فردی به شیوه ی خاص خود را برای کسب کمال به کار بندد . مثلا فرد روان دنژند برای نیل به عزت نفس ، قدرت و بزرگ جلوه دادن خویش تلاش می کند . به عبارت دیگر چنین فردی برای هدفهای خود پسندانه و خود مدارانه می کوشد . در حالی که فرد عادی برای برای هدفهایی تلاش می کند که در درجه اول ماهینی اجتماعی دارند . فرد برای آن نوع تفوق و برتری تلاش می کند که امنیت خاطر و سازگاروری لازم و متناسب با هدف قبلی او را برایش تامین کند . نوع و چگونگی تجلی تلاشهای فرد برای تفوق و برتری به احساس حقارت او و راههای جبرانی انتخاب شده دتوسط او سنگینی دارد : که در نتیجه به شخصیت او وجه خاصی می بخشند ( کرسینی ، هال ، سیندزی به نقل از شفیع آنادی و ناصری 1375) . بعدها آدلربا ارائه نظر معتدی شد که احساس حقارت از نوعی احساس بی کمال یا نا تمامی در هر بعد زندگی ناشی می شود . ( آدلر ، کریسینی ، هال و لیندزی به نقل از شفیع آبادی 1375) .
هیچ چیز در دنیا برای نوجوان به اندازه پرسشهایی که به هویت او مربوط می شود نگرانی و دلواپسی ایجاد نمی کند ، این که او به گمال خویش چگونه آدلی است و این که درباره استنباط دیگران درباره او چه احساسی دارد او را برای تسلط برخود به تلاش وات می دارد .
یک روانکاو امریکایی به نام دکتر اریک اچ اریکسون می نویسد :
معرفت هر فرد به هویت خود منوط به این است که تصویر یا تصویرهایی که وی از خود دارد و چهره ای که دیگران از او ترسیم می کنند کدام زودتر در ضمیر او جایگزین می شود . غرور و حساسیت نوجوانان و همچنین سنگدلی ظاهری انها نسبت به امور بی پروایی انها در انتقاد به همین موضوع بستگی دارد . نوجوانان گاه به گاه برای زمانی کوتاه یا طولانی و با میزانهای متفاوتی ناگهان تصمیم می گیرند که بکوشند درست همان چیزی شوند که مردن خلاف ان را از انها انتظار دارند . به عبارت دیگر نوجوانان شرایط سخت رانده شدن و بزهکار بودن هویتی بیش از انچه عوامل محیطی و دیگران به انان عرضه می کنند به خود می گیرند و حتی یک هویت منفی بر می گزینند .
همین هویت منفی پیش از انکه کودکی به بزهکاری عادت کرده باشد برای شروع بزهکاری کفایت می کند و می تواند توجیهی برای طغیان یک نوجوان باشد . وانگهی نوجوان به خوبی حس می کند که بد بودن بهتر از هیچ بودن است . هویت منفی دست کم به نوجوان کمک می کند تا ابهامها و تردیدهایی را که نوجوان درباره خویش و تصور دیگران از خود دارد بیرون بریزد هر چند که نمی تواند انها را از بین ببرد ( هنری ماسن و دیگران 1373) .
خلاصه اینکه همراه با زیستن در شرایط اجتماعی نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل ان در انسان به وجود می اید و برای حفظ سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او ضروری است . معمولا اگر بر این نیاز خللی وارد شود احساس حقارت یا خود بزرگ بینی در افراد ایجاد می شود . هر دو این قطبهای احساس نشان دهنده این واقعیت است که خود در صورت اختلال در احساس ارزشمندی قادر به درک واقعیت و واکنشهای دیگران نسبت به خود نیست . (( بیابانگر 1372)) .
بسیاری از مشکلات انسان در رابطه با عزت نفس او ایجاد می شود . اگر او به خودبها دهد کمتر به احساس منفی و افکار آزارنده تن می دهد و بین اعمال خویش ، باورها و اعتقغادات خود هماهنگی ایجاد می کند . همچنین مرکز احساسات هر شخص راجع به خودش از غزت نفس وی ناشی می شود با توجه به این نکته این پژوهش بر ان است تا به رابطه ی عزت نفس با پرخاشگری دانش آموزان بپردازند . که چرا اصولا افراد پرخاشگرند و شدن ان در افراد مختلف متفاوت است و چه افرادی پرخاشگری بیشتری دارند و چه افرادی پرخاشگری انها کمتر است و اصولا رابطه عزت نفس با پرخاشگری چییست ؟ و آیا تفاوتی در عزت نفس و پرخاشگری بین دختران و پسران وجود دارد یا خیر ؟
3-1: اهداف تحقیق
الف : اولین و اساسی ترین هدف این تحقیق پی بردن به رابطه عزت نفس با پرخاشگری در دانش آموزان است و اینکه چرا اصولا بعضی افراد پرخاشگری زیادی دارند و چرا میزان ان در افراد مختلف شدت و ضعف دارد و فهم این نکته که چگونه می توان ان را کنترل کرد و چرا بعضی افراد نسبت به انتقاد بسیار حساس بوده و در مقابل خوش خدمتی دیگران نیز واکنش نامناسب از خود بروز می دهند و از طرفی خود روحیه ای انتقادی بسیار بالا نسبت به رفتار دیگران دارند و معمولا تمایل دارند دیگران را سرزنش کنند و نیز احساس می کنند که دیگران در پی آزار انها هستند و سعی می کنند در مسائل رقابتی شرکت نکنند و احساسات منفی نسبت به مسائل رقابتی از خود نشان می دهند و همواره تمایل به گوشه نشینی و کم رویی دارند در حالی که عده ای دیگر بسیار مغرورند .
ب: از اهداف دیگر این تحقیق یافتن راهکارهایی برای کنترل خشم در افراد است در زمینه کنترل هیجانها ، اندسته از احساساتی که می توانند مشکل آفرین باشند بیشتر مورد نظر است . هیجان خشم یکی از قوی ترین انهاست و معمولا زمانی ان را نشان می دهیم که در معرض تهدید ، ناکامی ، آسیب یا ضایع شدن حق قرار می گیریم بنابراین این جای تعجب ندارد که بسیاری از مردم در کنار آمدن با آن مشکل دارند و در اینجا و فرض مطرح است :
1- بسته به ماهیت باورهایی که اساس خشم را تشکیل می دهند خشم می تواند مناسب یا نامناسب باشد .
2- داشتن راهبردهای مثبت برای کنترل هر دو نوع خشم بسیار مهم است .
وقتی خشم مناسب است می تواند به ما کمک کند . به یاد داشته باشیم که همه چیز نمی تواند بر وفق مراد ما باشد بنابراین این وضعیت می تواند ما را واردار کند تا برای بهتر کردن اوضاع و رسیدن به اهدافمان وارد عمل شویم . بر عکس خشم نابجا می تواند بسیار مخرب باشد در هر حال هر دو نوع خشم اهمیت موضوع مقابله را مطرح می کنند که حرکت در این راستا یکی از اهداف این تحقیق است .
ج: هدف سوم این تحقیق یافتن راهکارهای مناسب برای تعدیل باورهایی است که ابزار خشم و پرخاشگری را موجه جلوه می دهند . باورهایی که از ان ها به عنوان باورهای غیر انطباقی یاد می شود دکتر ویندی در ایدن ان را در کتاب غلبه بر خشم تحت عناوین باورهای مربوط به ناراحت کننده بودن اوضاع تحمل ناپذیر بودن ناکامیها محکوم کردن خود و محکوم کردن دیگران از ان یاد کرده است .
د: از هدف های دیگر تحقیق حاضر این است که از نتایج ان در مراکز آموزشی ، مشاوره ای ، باز پروری ، آموزشگاهها و غیره … در جهت رساندن به افراد جامعه به منظور داشتن جامعه ای یا افراد دارای روحیه و روانی سالم و روابطی مسالمت آمیز و متقابل ، استفاده گردد تا بعنوان در جهت داشتن جامعه ای عاری یا با حد اقل خشونت گام برداشت .
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
:
یکی از طبیعی ترین گروههایی که می تواند نیازهای انسان را ارضا کند خانواده است. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آن ها، برقراری ارتباطات سالم اعضا با هم و کمک به، استقلال کودکان است، حتی اگر کودک کم توان ذهنی1، نابینا2 ، یا ناشنوا 3باشد. کم توان ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید.
تولد و حضور كودكی با كم توانی ذهنی در هر خانواده ای می تواند رویدادی نامطلوب و چالش زا تلقی شود كه احتمالا تنیدگی، سرخوردگی، احساس غم و نومیدی را به دنبال خواهد داشت. شواهد متعدد حاکی از آن است که والدین كودكان دارای مشكلات هوشی، به احتمال بیشتری با مشكلات اجتماعی، اقتصادی و هیجانی كه غالبا ماهیت محدود كننده، مخرب و فراگیر دارند، مواجه می شوند. در چنین موقعیتی گر چه همه اعضای خانواده و كاركرد آن، آسیب می بیند فرض بر این است كه مشكلات مربوط به مراقبت از فرزند مشكل دار، والدین، به ویژه مادر را در معرض خطر ابتلا به مشكلات مربوط به سلامت روانی قرار می دهد بررسیها نشان داده اند كه والدین دارای فرزند كم توان ذهنی، در مقایسه باوالدین كودكان عادی، سطح سلامت عمومی پایین تر و اضطراب بیشتر احساس شرم و خجالت بیشتر و سطح بهزیستی روانشناختی پایین تری دارند (میکائیلی ،1388).
در سالهای اخیر در کشور ایران مانند سایر کشور های جهان علاقه بخصوص مهم از طرف مقامات دولتی و هم از جانب مردم به امر بهداشت روانی نشان داده شده است و اثرات آن در بهبود و اوضاع بیمارستانهای روانی و به کاربردن روشهای صحیح در پیشگیری مشاهده می گردد. عدم سازش وجود اختلالات رفتار در جوامع انسانی بسیار مشهور و فراوان است و در هرطبقه و صنفی و در هر گروه و جمعی اشخاص نامتعادل وجود دارند.
هر شخص ممکن است گرفتار ناراحتی روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا که بهداشت فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده بلکه هدف اصلی آن پیشگیری ا ز وقوع ناراحتی ها می باشد. پیشگیری عبارت است از به وجود آمده عاملی که مکمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیماریهای شدید روانی است. یکی از شرایط اصولی بهداشت اصولی بهداشت روانی این است که شخص به خود احترام بگذارد و خود را دوست بدارد(شاملو، 1376).
در طول یک قرن گذشته بسیاری از روانشناسان اتفاق نظر دارند که انسان نیازمند به عزت نفس است. در ادبیات روانشناختی مطالب مفصلی درباره عزت نفس وجود دارد و تا امروز تحقیقات و مطالعات زیادی درباره عزت نفس و ارتباط آن با متغیرهای متعدد دیگر انجام گرفته است که بیشتر تحقیقات این مطلب مهم و اساسی را تایید می کنند که عزت نفس بالا از عوامل مثبت و موثر در بهداشت روانی و عزت نفس پایین از عوامل مستعد کننده ناراحتی های روانی می باشد. عزت نفس عبارت است: از احساس ارزشمند بودن، این حس از مجموع افکار احساسات، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس هستند. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند، معمولاً احساس خوبی نیز به زندگی دارند.آنها می توانند با اطمینان، مشکلات مواجه شوند و از عهده آنها بر آیند(کلمز 1375).
کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر به گروهی از کم توانان-ذهنی اطلاق می شود که دارای بهره هوشی 50 تا75 هستند و از نظر سنی در محدوده 6-12 در قرار دارند. در پژوهش حاضر منظور از کم توان ذهنی آموزش پذیر کسی است که براساس تشخیص کارشناسان سنجش آموزش و پرورش در آموزشگاههای استثنایی مشغول به تحصیل هستند. همچنین والدین دارای کودکان کم توان ذهنی از جمله گروههای مورد بررسی در مطالعه حاضر هستند. در پژوهش حاضر کودک عادی به کودکی گفته می شود که مشکل کم توان ذهنی یا نابینایی و ناشنوایی ندارد و دچاراختلالات یادگیری نیست و از نظر روانی مشکل خاصی ندارد. کودک استثنایی و والدین نه تنها بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند. وجود کودک استثنایی اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود. در تعریف سلامت روانی باید این نکته را در نظر داشت که هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود کنار بیاید، باید با خود و دیگران سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب ناپذیر درونی خود دچار استیصال نشود و خود را به وسیله جامعه طرد نسازد فردی است دارای سلامت روانی(نریمانی و همکاران،1386).
تقریباً 60 سال پیش سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف کرد(سازمان بهداشت جهانی،2001 و 2004). جاهودا(1958) از نداشتن بیمار روانی به عنوان معیار سلامت روانی انتقاد و به جای آن معیارهای چندگانه را برای سلامت روانی ارائه کرد. متاسفانه تا مدتها پیشرفت قابل ملاحظه ای در کاربرد این دیدگاههای در قلمروهای علمی و عملی مشاهده نشد. سلامت یک مفهوم چند بعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی1را نیز در بر می گیرد. اغلب روانپزشکان، روان شناسان و محققان بهداشت روانی جنبه های مثبت سلامت را نادیده می گیرند. تلاش هایی که در جهت گذر از الگوهای سنتی سلامتی صورت گرفته گر چه زمینه لازم را برای تلقی سلامت به عنوان حالتی از بهزیستی(نه صرفا نبود بیماری) فراهم ساخته ولی کافی نیست. البته الگوهای جدید سلامت نیز به طور عمده بر ویژگیهای منفی تاکید دارند و در آنها ابزارهای اندازه گیری سلامت اغلب با مشکلات بدنی(تحرک2، درد3، خستگی و اختلالات خواب)، مشکلات روانی (افسردگی4، اضطراب5 و نگرانی) و مشکلات اجتماعی(ناتوانی در ایفای نقش اجتماعی، مشکلات زناشویی) سروکار دارند. در دهه گذشته ریف6 و همکارانش(1926) 6 الگوی بهزیستی روانشناختی یا بهداشت روانی مثبت را ارائه کردند. بر اساس الگوی ریف بهزیستی روانشناختی از 6 عامل تشکیل می شود. پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت به خود) رابطه مثبت با دیگران(برقراری روابط گرم و صمیمی با دیگران و توانایی همدلی)، خودمختاری(احساس استقلال و توانایی ایستادگی در مقابل فشارهای اجتماعی) ، زندگی هدفمند ( داشتن هدف در زندگی و معنا دادن به آن) رشد شخصی(احساس رشد مستمر) و تسلط بر محیط(توانایی فرد در مدیریت محیط). الگوی ریف به طور گسترده در جهان مورد توجه قرار گرفته است. ریف این الگو را بر اساس مطالعه متون بهداشت روانی ارائه کرد و اظهار داشت مولفه های الگو، معیارهای بهداشت روانی مثبت است و این ابعاد کمک می کند تا سطح بهزیستی و کارکرد مثبت شخص را اندازه گیری کرد.
از ویژگیهای عمده انسان آگاهی او از رفتار خود و برخوداری وی از نیروی تفکر است، انسان می تواند از رفتار خود آگاه باشد و در برخورد با مسائل و امور مختلف از نیروی تفکر خود استفاده کند، اما انسان همیشه از آنچه که انجام می دهد آگاه نیست، به سخن دیگر گاهی انسان عملی را انجام می دهد که اما از انگیزه رفتار خود یا هدف آن رفتار آگاه نمی باشد. وقتی والدین برای اولین بار با این حقیقت روبرو می شوند که کودکشان استثنایی است واکنش آنها پیامد هایی خواهد داشت، وجود کودک معلول ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه ارتباط یک یک افراد خانواده با هم و هریک از آنها با کودک معلول وارد می سازد و همین اثرات ناخوشایند چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه قابلیت حل نیابند ضایعات جبران ناپذیری بر روان والدین، سایر نوباوگان خانواده خصوصاً کودک معمول باقی می گذارد. واکنشهای شایع والدین ممکن است به صورت احساس گناه1 ناکامی و محرومیت2 انکار واقعیت یا کتمان حقیقت3 اضطراب و نگرانی باشد میلانی فر(1347).
این قبیل واکنشها تا زمانی که به کنترل در نیایند و تعدیل نشوند نه فقط سلامت روانی اعضای خانواده را به مخاطره می اندازند بلکه نوع تعامل و ارتباط اعضای خانواده و کودک معلول ذهنی یا جسمی را پیچیده می سازد و در نهایت موجب اضمحلال انرژی روانی و دیگر توانمندیهای آنان می شوند.
بیان مسأله:
حضور كودك عقب مانده ذهنی در هر خانواده ساختار آن خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد و سلامت روانی خانواده به خصوص والدین را تحت الشعاع قرار میدهد، كودك بر اثر تعارضهای شدید میان اعضای خانواده، كل خانواده را درگیر بحران میكند. ممكن است روابط خانوادگی، افزایش فشارهای ناخواسته جسمی، هیجانی و مالی ضعیف شود كودك عقب مانده ذهنی میتواند ضایعات و اثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده وارد كند از جمله ایجاد تشدید اختلافاتی زناشویی، جدایی، تحمل بار سنگین اقتصادی، افسردگی، ناامیدی، اضطراب، خجالت و خشم1 و بسیاری از مسایل دیگر(بردن2، 1980). مراقبت مداوم از كودك عقب مانده ذهنی اغلب برای والدین استرسزا میباشد زیرا این دشواری های كودكان به طور اجتناب ناپذیری بر زندگی آنها اثر میگذارد(كرنیك3 و همكاران، 1983). تحقیقات نشان داده است كه والدین كودكان عقب مانده ذهنی عموما در خطر مشكلات زندگی خانوادگی و دشواریهای عاطفی قرار دارند(بكمن4، 1991 سینگر واوروین 1989).
به طور كلی خانواده كودك معلول به لحاظ داشتن كودكی متفاوت با سایر كودكان با مشكلات فراوانی در زمینه نگهداری، آموزش و تربیت آنها روبه روست. این مسایل همگی بر والدین فشارهایی وارد میكنند كه سبب بر هم خوردن آرامش و یكپارچگی خانواده میشوند و در نتیجه انطباق و سازگاری آنان را تحت تاثیر قرار می دهد. عزت نفس یكی از مهمترین عوامل تحول و شكلگیری شخصیت است و نقش بنیادین در سلامت روانی دارد به گونهای كه عزت نفس پایین و شكلگیری احساس خود كم بینی در والدین زمینههای آسیب روانی را فراهم مینماید( ولی زاده و همكاران و 1387).
عزت نفس5 مفهوم روانشناختی بسیار عام و در عین حال بسیار مهم است اما به طور کلی می توان عزت نفس را احساس ارزشمندی شخص تعریف نمود. احساسات و افکار مردم درباره خودشان اغلب بر احساس تجارب روزانه تغییر پذیر است و به طور موقت بر احساس فرد تاثیر می گذارند. البته عزت نفس، بنیادی تر از آن است که افت و خیزهای معمول می توان نوسانات گذرایی بر نحوه احساستشان نسبت به خود ایجاد کند، ولی این تاثیرات بسیار محدودند، بر عکس آنهایی که عزت نفس پایینی دارند افت و خیزهای معمول می تواند زندگی آنها را دگرگون کند. عزت نفس معمولاً به عنوان ارزیابی شخص از ارزشمندی خویش تعریف میشود افرادی كه عزت نفس بالایی دارند خودپذیرا و خود ارزشمند هستند. روانشناسان اجتماعی عزت نفس را ارزیابی مثبت و منفی از خود میدانند به طوری كه فرض می شود عزت نفس تا حدودی با ثبات است. عزت نفس یا همان احترام به خود یكی از خصوصیات مهم و اساسی شخصیت هر فردی را تشكیل میدهد و به طور حتم روی جنبههای شخصی انسان اثر میگذارد و كمبود یا فقدان آن باعث عدم رشد سایر جنبههای شخصیت به صورت ناهماهنگ خواهد شد و حتی ممكن است باعث پدیدآیی بیماریهای روانی گوناگون مانند افسردگی، كمرویی، پرخاشگری1، ترس و… شود(بیابانگرد،).
عزت نفس بالا بستگی به شكلدهی ارزشها و استانداردهای خود والدین دارد همچنین به رفتار سالم بستگی دارد، زمانی كه افراد از سلامتی كامل برخوردار باشند ولی عزت نفس بالایی نداشته باشند در رفتار خود عزت نفس پایین نشان میدهند(شاطرلو،1386).
سلامت روانی یكی از مباحث مهمی است كه در رشد و بالندگی خانواده و جامعه موثر میباشد. سازمان بهداشت جهانی2(2004) سلامت روانی را به عنوان حالتی از بهزیستی كه درآن فرد توانمندی خود را شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده كرده و برای اجتماع خویش مفید است تعریف میكند. به طور كلی بهداشت روانی ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی، كنترل عوامل موثر بروز آن، تشخیص زودرس، پیشگیری از عوامل ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم در برقراری روابط صحیح انسانی است(میلانی فرد، 1386).
با توجه به فراوانی کودکان عقب مانده ذهنی که هم بر جامعه و هم بر خانواده بار مالی و بخصوص بار عاطفی و روانی به دنبال دارند و از سوی دیگر این کودکان طبق اصل 130 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارایی حقوق هستند ازجمله اینکه دولت موظف است برای این کودکان در حد توان خدمات آموزش و رفاهی فراهم سازد. این در حالی است که یک کودک عقب مانده ذهنی در هر خانواده ای ساختار خانواده را تحت تاثیر قرار داده و سلامت روان اعضای بخصوص والدین را تحت الشعاع قرار می دهد بخصوص که کارکردهای روانشناختی خانواده را مختل می سازد که بهترین این کار کردها عبارتند از:
الف) ابراز کردن: والدین و تک تک فرزندان باید اجازه ابراز احساس افکار و نظرات داشته باشند.
ب) اتحاد: خانواده باید یک سیستم متحد و هماهنگ باشد.
ج) ساختار و سازمان: خانواده باید دارایی چارچوب، ساختار و سازمان باشد.
د) معنویت و مذهب: خانواده باید ارزشهای مذهبی خود را به اعضای عرضه بدارد.
و) کنترل: خانواده باید اعضای خود را کنترل نماید(آلن 1 2001).
هدف سلامت روان فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده بلكه هدف آن به وجود آمدن عواملی كه مكمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیماریهای شدید روانی و به طور كلی هدف سازمان روان پیشگیری است(شاملو 1382). وجود كودك معلول میتواند ضایعات واثرات جبران ناپذیری بروضعیت سلامت روانی و والدین داشته باشد و آدلر در نظام روانشناختی فردی بیان كرده است كه احساس حقارت از طریق تجربه به قدرت شخصی بر انسان تسلط پیدا میكند با این وجود آغاز مفهوم منبع كنترل به عنوان یك سازه روان شناختی به دو دهه قبل بر میگردد(ادوارد1، 1977).
آموزشهای روان شناختی شامل آموزش مهارتهای زندگی و آموزش ابراز وجود درمانهای روان شناختی مانند رفتار درمانی و انواع فنون روان درمان و توان بخشی مانند مشكلات ادراكی و شناختی از جمله مداخلههای روان شناختی تلقی می شوند همچنین مداخلههای روان شناختی شامل هر گونه اقداماتی است كه روان شناسان و مشاوران به منظور پیشگیری درمان و كاهش مشكلات روان شناختی افراد بکار می برند. هدف نهایی این مداخلهها كمك به افراد برای درک بهتر خود و جهان پیرامون، افزایش قابلیت و توانمندی سازگاری و ارتقای سلامت روانی است(یوسفی 1387).
به منظور کاهش مشکلات در رابطه با بروز نقایص جسمی و ذهنی معمولاً در هر جامعه به دو اقدام اساسی می پردازند: قدم اول سعی و کوشش هرچه بیشتر در امر پیشگیری از معلولیت و جلوگیری از بروز نقایص ذهنی و جسمی یا در اختیار گذاردن راه حلهای و رهنمود های لازم ازطریق کتب و مقالات و برنامه های رادیویی، تلویزیونی و غیره بر جامعه و سازمانهای ذیصلاح تا درصد بروز اینگونه عوارض را تا حد امکان کاهش دهند. اقدام اساسی دوم ایجاد امکانات لازم رفاهی و توانبخش مناسب جهت ارائه خدمات به کودکان معلول خانواده آنهاست.
از آنجا که وجود کودک معلول زمینه ای برای برای تغییر رفتار اعضای خانواده فراهم می کند، داشتن کودکی معلول در حکم ضربه روانی قابل توجه، موجب بروز احساسات و عکس العمل های متضاد و تشدید نیازهای و ایجاد نیازهای جدید، نگرشهای متفاوت و رفتارهای مختلف می شود وبهداشت روانی، تعامل روانی، اجتماعی و روابط والدین، کودک را تحت تاثیر قرار می دهد.
یکی از مفاهیم اصلی مدل سلامت بهزیستی است. مدل سلامت سه نوع بهزیستی هیجانی، بهزیستی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی را با هم ترکیب کرده ومفهوم جامع و کامل از بهزیستی را هم که جنبه عاطفی(بهزیستی هیجانی) و هم جنبه کاربردی(بهزیستی روانشناختی و اجتماعی) سلامت روانی را در بر می گیرد به وجود آورده اند. سلامت روانی دارای 13 نشانه است که 2 نشانه مرتبط با بهزیستی هیجانی 5 نشانه مرتبط با بهزیستی اجتماعی و 6 نشانه مرتبط با بهزیستی روانشناختی است. بهزیستی روانشناختی به معنای قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است. ودارای مولفه های 1- خودمختاری (احساس شایستگی و توانایی در مدیریت محیط پیرامون فرد و …)2- رشد شخصی(داشتن رشد مداوم و …)3- روابط مثبت با دیگران(داشتن روابط گرم و …)4- هدفمندی در زندگی (داشتن هدف در زندگی)5-پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت نسبت به خود و …) 6- تسلط بر محیط (توانایی انتخاب و ایجاد محیطی مناسب و…) می باشد. همچنین والدینی که دارایی عزت نفس بالایی می باشند سلامت روانی بهتر بهزیستی روانشناختی بهتری نسبت به والدینی دارند که دارای عزت نفس پایین می باشد. با توجه به مطالعات در ایران و این که در استان سیستان و بلوچستان مشابه این تحقیق انجام نگرفته لذا لزوم انجام چنین تحقیقی در استان ضروری به نظر می رسد و خصوصاً در آینده نیز می توان از نتایج این تحقیق نیز در مراکز مشاوره، آموزشگاههای استثنایی و مدارس عادی، سازمان بهزیستی، کلینیک های سلامت روان جهت خدمت رسانی استفاده کرد. با توجه به موضوع تحقیق، سئوال اصلی تحقیق را چنین طرح می کنیم: آیا بین بهزیستی روانشناختی با عزت نفس و سلامت روانی در والدین کودکان عادی و مرزی رابطه ای وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش:
خانواده یک نظام اجتماعی و از ارکان جامعه را به نوعی کوچکترین سلول اجتماعی می باشد که از مناسبات قانونی و شرعی بین زن و شوهر تشکیل می گردد و وظیفه والدین مراقبت از فرزندان و تربیت آنها، برقراری ارتباطات سالم اعضای خانواده با هم و کمک به استقلال کودکان می باشد. از طرفی به اعتقاد جمعی از روان شناسان، مهمترین ابزار انسان برای رسیدن به سعادت خوشبختی عزت نفس می باشد. فقدان عزت نفس یا احساس مقاومت در تماس با دیگران خود را به صورت خجالت، شرمندگی، خود بینی اغراق آمیز و نیاز به خود نمایی و تمایل شدید به تمجید و تاکید دیگران بروز می دهد(فرهادی، 1384).
به اعتقاد برخی از روان شناسان، هنگام وجود احساس ناراحتی و فقدان شادمانی، عزت نفس افراد کاهش می یابد، به عبارت دیگر ، بین شادمانی و عزت نفس ارتباط علی متقابل وجود دارد.
تامین بهداشت همه افراد جامعه از مهم ترین مسایل اساسی هر کشور است، این امر در سه جنبه جسمانی، روانی و اجتماعی مورد ملاحظه
قرار می گیرد، در صورتی که بعد روانی بهداشت به اندازه کافی مورد توجه قرار نگیرد، فراوانی مشکلات روانی و رفتاری رو به فزونی خواهد گذاشت تا حدی که عوارض ناشی از بی توجهی به آن در ابعاد فردی و اجتماعی، خانوادگی و انسانی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اثرات سوء و غیر قابل جبران رادر پی خواهد گذاشت( نوابی نژاد،1376).
بدیهی است که بیماری روانی مخصوص یک قشر یا یک منطقه خاص نبوده و تمامی طبقات جامعه را در بر می گیرد و هیچ انسانی از فشار روانی و اجتماعی مصون نیست و به طور کلی باید گفت وجود یک بیماری روانی به کار و اقتصاد خانواده لطمه وارد می کند، در آمد سرانه را کاهش می دهد و رفاه و نشاط فردی را از اعضای خانواده سلب می کند و با تخریب وضایع کردن نیروی انسانی، در اقتصاد واجتماع تاثیر عمیق و سوء بر جای می گذارد. به همین دلیل بهداشت روان در اغلب کشورها در راس برنامه برنامه ملی و بهداشت همگانی قرار دارد(میلانی فر، 1385).
حضور یک کودک استثنایی در خانواده فشار روانی زیادی بر والدین و اعضای خانواده وارد می کند و می تواند سلامت روان آنان را به مخاطره اندازد.
بسیار حائز اهمیت است که والدین کودکان دارای نیازهای ویژه با نوع احساسات خود در برخورد با کودکان آشنا شوند. برای سازش با کودک خود نیاز دارند که احساس نسبتاً خوبی در مورد خود پیدا کنند. زندگی، ازدواج وکار والدین این گونه کودکان ایجاب می کند تا حدی رضایتمندی را احساس کنند، ممکن است با توجه به این واقعیت که کودکی ناتوان دارند احساس غم وناراحتی کنند، اما نیازی نیست که کل زندگی آنها را هاله ای از غم فرا گیرد(مفیدی، 1376).
اسکینر1 اظهار می دارد که سلامت روانی و انسان سالم به معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی بامشکل روبرو شود ازطریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم پندارد و بداند که رفتار او تابعی ازمحیط می باشد و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که از تایید ات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب از عوامل متناسب از دیدگاه اسکنیر این باشد که انسان بایستی از علم، به برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. بنابراین فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتری از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد.
رفتار و ویژگیهای شخصیتی والدین تحت تاثیر رویدادهایی است که درسالهای زندگی برای آنها اتفاق می افتد از این رو برای درک فرایندهای روانی آنها یعنی ادارک، الگوهای تفکر، انگیزه ها، هیجانها تعارضها و شیوه های مقابله با آن بایستی بدانیم که این فرایندها از کجا سرچشمه می گیرند و چگونه با گذشت زمان تغییر می کنند.
واکنش همه والدین در مقابل معلولیت فرزندشان یکسان نیست، ولی به طور کلی می توان پذیرفت که قریب به اتفاق والدین این گونه کودکان در مقابل معولیت های فرزندشان به نحوی واکنش نامطلوب ازخود بروز می دهند که نوع و میزان این عکس العمل ها با توجه به جنبه های شخصیتی آنها، زمان بروز واکنش و … با یکدیگر متفاوت می باشد، لذا تمام والدین احتیاج به نوعی کمک دارند تا بتواند ابتدا به طور کامل با مشکلاتشان را با افراد متخصص داشته باشند و از این مهم جز با آگاهی و اطلاع دقیق و مستدل از مسائل و مشکلات والدین دارای فرزند معمول و بررسی وضعیت روانشناختی والدین مسیر نمی گردد با توجه به اینکه وضعیت روانشناختی والدین به طور مستقیم و غیر مستقیم بر شکل گیری رفتار کودکان و مناسبات اجتماعی خویش تاثیر اساسی دارد بسیار حایز اهمیت خواهد بود که بدانیم که والدین این کودکان دارای چه ویژگیهای شخصیتی بوده و چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند تا از این رهگذر داده های دقیق تری جهت استفاده از روشهای مشاوره و توانبخشی و درمان فراهم آورده و زمینه های لازم جهت اقدامات خاص و اساسی در ابعاد مشاوره، انجمن اولیاء و مربیان، کودکان استثنایی،آموزش خانواده و …. فراهم گردد.
نتایج این پژوهش می تواند برای والدین، مربیان و….که مسئول تعلیم و تربیت کودکان هستند الهام بخش باشد یا به احساسات و نیازهای کودکان توجه نموده و در زمینه ی کمک به عزت نفس و سلامت روانی و همچنین بهزیستی روانشناختی و همچنین خود شکوفایی والدین گام بردارد.
علاوه براین نتایجی این نوع تحقیقات می تواند راهگشایی باشد برای پژوهشگران و دانشجویان روانشناسی که در این زمینه به تحقیق خواهند پرداخت.
هدف کلی پژوهش حاضر، تعیین رابطه بین عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روان شناختی والدین کودکان عادی و کودکان مرزی می باشد.
اهداف جزئی:
1- تعیین رابطه بین عزت نفس با بهزیستی روانشناختی در بین والدین کودکان عادی و مرزی.
2- تعیین رابطه بین سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی در بین والدین کودکان عادی و مرزی.
3- مقایسه بهزیستی روانشناختی در بین والدین کودکان عادی و مرزی.
4- مقایسه عزت نفس در بین والدین کودکان عادی و مرزی.
5- مقایسه سلامت روان در بین والدین کودکان عادی و مرزی.
6- مقایسه بهزیستی روانشناختی با توجه به ویژگیهای جمعیت شناختی پاسخگویان مانند: جنس، سن، میزان تحصیلات و غیره.
1-آیا بین عزت نفس و بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و مرزی رابطه وجود دارد؟
2-آیا بین سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و مرزی رابطه وجود دارد؟
3- آیا تفاوت معنی داری بین بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی با مرزی وجود دارد؟
4- آیا عزت نفس در بین والدین کودکان عادی با مرزی متفاوت است؟
5- آیا سلامت روان در بین والدین کودکان عادی با مرزی متفاوت است؟
6- آیا بین بهزیستی روانشناختی با توجه به متغیرهای زمینه ای در بین والدین کودکان عادی با مرزی رابطه وجود دارد ؟
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
اشتغال موفقیت آمیز است. انسان در رشته ای که تحصیل می کند باید در آینده شاغل شود خصوصاً در جامعه ها که محدودیت های آموزشی از نظر نیروی انسانی و نیز امکانات وجود دارد باید به همسوئی تصحیلاتبا شاغال آینده خود توجه بیشتری مبذول شود. این روز ها تقریباً همه از افسرده بودن صحت می کنند ولی افسردگی به راستی چیست آیا این اصلاح پزشکی نظیر عفونی شدن است یا به مفهوم عامیانه ی بی دل و دفاع بودن نزدیکتر است. وقتی حرف از افسردگی می زنید دقیقاً منظورتان چیست برخی از مردم آنرا یک واکنش عاطفی در قبال زندگی می باشد و برخی افسردیگ را به عنوان یک بیماری به شمار می آورند موضوع این تحقق بیان رابطه نارضایتی شغلی و افسردگی است و به دنبال این است که تعین کند آیا بین نارضایتی شغلی و افسردگی رابطه ای وجود دارد یا خیر؟
نتیجه چنین تحقیقاتی می توان در جهت گسترش بهداشت روانی در محیط های صنعتی ، اداری و آموزشی مثمرثمر باشد.
بیان مسئله و موضوع تحقیق :
افسردگی یک حالت روانی است که با احساس و بی کفایتی، دلسردی، ناامیدی، کاهش در فعالیت یا عکس العمل و بد بینی و غمگینی همراه است همچنین شغلی را که انتخاب می کنید اگر به آن علاقه مند نباشید و فقط به این علت که در دسترس بوده به آن اشتغال ورزید ممکن است بعداً برایتان خسته کننده، نامطبوع و ناراحت کننده شود حال سوالی که در این مطرح می شود که آن میزان افسردگی در میان
افرادیکه از شغل خود ناراضی هستند و یا از شغل خود راضی هستند یکسان است یا خیر؟ بنابراین این موضوع تحقیق چنین خواهد بود.
اهداف تحقیق: هدف کلی تحقیق بررسی تاثیر نارضایتی شغلی در افسردگی افراد، هدف ویژه تحقیق – مقایسه میزان افسردگی در افرادیکه رضایت شغلی دارند و افرادیکه از شغل خود نارضایتی هستند و اینکه آیا افرادیکه از شغل خود رضایت ندارند افسرده ترند؟
اهمیت پژوهش :
اشتغال به عنوان یک ضرورت در زندگی فردی و اجتماعی مطرح می گردد در این مهنی که هر انسانی جوانی گذران زندگیش باید به اشتغال بپردازد همچنین بعت و تداوم جامعه به اشتغال انسانها بستگی دارد؛ از اینرو هر کسی باید سرانجام با توجه به استعداد و رغبت خویش و نیازها و امکانات مناسبی را بر گزیند بنابراین انتخاب درست زمانی امکان پذیر است که فرد دست راهنمائی صحیح قرار گیرد. لذا ما در این مجموعه سعی در فهماندن مسائل مهم و همچنین عوامل موثر در اشتغال خواهیم پرداخت که این امر باعث دادن پاره ای اطلاعات در زمینه اشتغال باشد که بتوان از افراد با استعداد های متفاوت در زمینه های شغلی مناسب استفاده کرد.
بیان و توضیح متغیرهای مورد مطالعه تحقیق:
متغیر وابسته : در این تحقیق متغیر وابسته میزان افسردگی است.
متغیر مستقل: متغیر مستقل ما این تحقیق میزان رضایت شغلی است.
متغیر ملاحظه گر: عوامل دیگری که به نوعی می توانند در افسردگی نقش داشته باشند از قبیل فشارهای اقتصادی، مشکلات خانوادگی و یا اختلاعات روانی که در تحقیق اخیر مورد کنترل قرار نگرفت و تنها با انتخاب تصادفی آموزدنی ها تا حدی تاثیر آنها را به حداقل رسانده ایم.
فرض تحقیق : ببین نارضایت شغلی را افسردگی ارتباط وجود دارد.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
:
بررسی اهداف آموزش و پرورش در سطح جهان و در ایران، به خوص در پنج سال دوم (طرح كلیات نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران) اراده و تعقل خویش منطقی و خلاق بیندیسد و به جای وابستگی و استفاده از دست آوردهای اقتصادی و فرهنگی دیگران، مولد دانش، تكنولوژی و فرهنگ مناسب برای زندگی مستقل، فعال و خلاق در عصر دانایی باشند.این موضوع اخیراً توجه بسیاری از دانشمندان و مسئولان كشورهای مختلف به ویژه ممالك در حال توسععه را به خود جلب كرده است به نحوی كه تغییر نظام آموزش و پرورش از نظری صرف به نظری توام با عمل پرورش افراد پویا و خلاق به جای افراد ایستا مورد توجه خاص قرار گرفته است.شناسایی و به عرصه ظهور رسانیدن برخی از استعدادهای انسانی كه تاثیرات عمیقی بر جامعه می گذارد از جمله خالاقیت تفكر، مساله یابی از مهم ترین اهداف آموزش و پرورش این قرن خلاقیت است كه یكی از ویژگی های ممتاز انسان به شمار می رود و همین ویگی است كه انسان را از ماشین و حیوان متمایز می سازد و یكی از عوامل پویایی و تكامل فرهنگی و صنعتی است.پیشرفت های سریع در عرصه ی تكنولوژی و وابستگی انسان به تكنولوژی خودكار توجه به نظام آموزشی را بیشتر می كند. در چنین وضعیتی نظام آموزشی زمانی می تواند در رسالتش موفق گردد كه قادر به تربیت دانش آموزان خلاق اشد.گرچه برای آموزش خلاقت راهكار ثابتی وجود ندارد اما شناسای عومال موثر بر آن محیط هایی را كه خلاقیت را بهتر رشد و شكوفا می سازد می تواند برنامه ریزان نظام آموزشی را طراحی فعالیت ها به ان ویژگی انسان یاری دهد.و
با توجه به این كه خلاقیت امری اكتسابی است و به شخصیت فرد بستگی دارد بنابراین آگاهی از تفاوت های شخصیتی می تواند ما را در شناخت و ژرورش افراد خلاق یاری دهد وقتی قبول كردیم انسان ها در ویژگی ها و خصوصیات ذاتی و اكتسابی با هم تفاوت دارند در پی آن نخواهیم بود كه از همه انتظارات یكسان داشته باشم و با توجه به این كه تفاوعت های فردی و شخصیتی، جوامع و به خصوص متخصصین و صاحبان امر باید تلاش كنند تا افراد خلاق و خصوصیات بارز آن ها را شناسایی كنند و در پروررش این گونه استعداد ها بكوشند تا در آینده شكوفایی این افراد، به سوی پیشرفت و ترقی سوق دهند.
بیان مسئله:
یكی از مسائلی كه از دیرباز ذهن اندیشمندان، روانشناسان و دانشمندان علوم انسانی را به خود مشغول نموده، چگونگی رشد و پرورش خلاقیت و ابتكار عمل در دانش آموزان، نوجوانان و جوانان می باشد.اصولا یكی از شاخه های رشد و ابتكار هر كشوری شكوفایی و تجلی خلاقیت و ابتكار عمل به عنوان زیر ساخت آن جامعه می باشد.جوامعی كه بتوانند خلاقیت نسل جوان را احیا و شكوفا سازند از میزان قابل توجه توسعه، رشد و شكوفایی عمل برخوردار خواهند شد و بالعكس به هر میزان كه خلاقیت، پرورش و تعالی و شكوفا نشود ركورد عملی، صنعتی و فرهنگی را باید برا ی آن جامعه انتظار داشت.
یكی از مهم ترین هدف های آموزش و پرورش ، تربیت دانش آموزان خلاق است زیرا خلاقیت عامل كلیدی كلیه پیشرفت های بشری بو.ده و خواهد بود بنابراین در سیاست گزاری های آموزشی خلاقیت پرورش افراد خلاق از اولویت خاصی برخوردار می گردد.خلاقیت از موضوعاتی است كه در تحقیقات عملی كمتر مورد توجه قرار گرفته است دلایل این غفلت را می توان در موارد زیر:
اهداف تحقیق:
بیان اهداف تحقیق جزء لاینفك در هر تحقیقی است برا یان كه اهداف تحقیق به صورت عینی تر بیان شوند به دو دسته تقسم می شوند:
اهداف كلی این تحقیق عبارتند از:
هدف كلی بررسیی روابط بین خلاقیت و و یژگی های شخصیتی (درون گرایی – برون گرایی) دانش آموزان دختران مقطع متوسطه
همچنین اهداف فرعی عبارتنداز:
بررسی رابطه خلاقیت با برون گرایی دانش آموزان
برسی رابطه خلاقیت با درون گرایی دانش آمزان
بررسی میزان خلاقیت در دانش آموزان
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
:
دلبستگی واژه بسیار مرسوم و آشنایی است، که در زندگی همۀ انسانها در همه ادوار زندگی اعم از مرد و زن و شهری و روستایی، سیاه و سفید پولدار و فقیر و با سواد و کم سواد و … به چشم می خورد.
دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که افراد متناسب با نوع ارتباط با یکدیگر و میزان حمایت ها و کمک ها و وابستگی هایی که به یکدیگر دارند در آنها پدید می آید.
دلبستگی در اشخاص و افراد مختلف و نیز میزان و نوع روابطی که با هم دارند، از شدت و ضعف قابل توجهی برخوردار است.
گاهی دلبستگی ها آنچنان اهمیت پیدا می کنند که اگر کوتاهی و یا اهمال و غفلتی انجام گیرد، اتفاقاً به خشم و نفرت تبدیل می شود. کودکی که در دوره ای شدیداً به کمک و سرپرستی نیاز دارد و به مادر دلبسته و وابسته است از طرف مادر مورد بی مهری و قهر و بی توجهی عاطفی قرار گیرد، در این صورت، این عدم اعتماد جای خود را به خشم و قهر می دهد.
دلبستگی[1] در چرخۀ تکامل هرچه از پایین به بالا درنظر بگیریم از میزان رفتارهای غریزی و حیوانی کاسته شده و به رفتارهای عاطفی و شناختی و ادراکی افزوده می شود. (بیرامی، 1378 ، ص 45 )
سازو کار بررسی دلبستگی با توجه به این بحث اظهار شده یک مطالعه زمانی و دوره ای را می طلبد که جان بالبی[2] بهترین مفهوم و تبیین دلبستگی را از منظر اتولوژیک (تکاملی) پرداخته است.
چنانچه رفتار کودک چند روزه رفتارهایی نه از نوع یادگیری و نه حاصل سیاق و سایق هستند. بلکه بازتابی و بازتاب هایی از مکیدن و چنگ زدن و گریستن و خندیدن هستند که حتی همین رفتارها مادر و اطرافیان را به سوی حمایت از کودک وادار می کند، پس از همان ساعات اولیه تولد دلبستگی بین نژاد و کنسل های انسانی برقرار می گردد. اما همانطور که اظهار شد، این دلبستگی ها ابتدا شکل بازتابی و غریزی و به تدریج به اشکال متعالی تر و عمیق تر و اداراکی تر و عاطفی تر و شناختی تر تبدیل می یابد. در این تحقیق ارتباط و تأثیر دلبستگی در انگیزه پیشرفت انسانی را در کل مورد بحث و تحقیق قرار داده ایم.
بیان مسأله :
دلبستگی در مفهوم اختصاصی و خاص از الگوها و معیارهای عاطفی و ارزشی برخوردار است. معمولاً در هر گروه و مجموعه ای عضوی و یا اعضایی در حکم پایگاه دلبستگی و بقیه عناصر و اجزای دلبستگی به شمار می روند. البته در کنار دلبستگی های پایگاهی، دلبستگی های سایر اعضای خانواده هم وجود دارد. نیمی دلبستگی مفهومی نیست، که فقط در ارتباط دو جانبه محقق شده باشد. بلکه شامل همه و تمام عناصر و اعضایی که در ارتباط و اتفاق هم زندگی می کنند. و نیز در انواعی از ارتباطات ارزشی و اجتماعی که فرد در جهان زندگی به حیات ادامه می دهد.
دلبستگی عبارت است از حالات و علایمی که نزدیکی و اتفاق و پیوستگی به نزدیکان و اعضای گروه را تسهیل و آسان می کند و در نتیجه موجب تداوم و استمرار و تعمیق و افزایش آن می شود. (جان باولبی، 1969 )
کشش متقابل کودک و مادر از همان ساعات اولیه زندگی نوعی دلبستگی همه جانبه بین کودک و مادر را فراهم می کند، بنابراین دلبستگی علاوه بر خصوصیات و علائم ظاهری شاخص ها و علائمی درونی و پنهانی نیز بین افراد به وجود می آورد (بیرامی، 1378 )
غرض از آوردن مفهوم و مثال در مورد دلبستگی از نظریه معروف جان بالبی روشن شدن ساخت ومفهوم کلی دلبستگی به معنی عام در ذهن خواننده است. و چون موضوع تحقیق حاضر بررسی تأثیرات دلبستگی در انگیزه پیشرفت است. پر واضح است که اشاره و جهت تحقیق در مورد افراد و گروهایی است که شق و موضوع پیشرفت در مورد آنها صدق می کند و در مورد جوانان و نوجوانان و میانسالانی است که انگیزه پیشرفت در کار، تحصیل، ازدواج، خدمت، شغل، ارتباط وسایل مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و غیره هستند هرچند نمی توان حرکات و رفتارهای خزیدن و کشیدن کودک در دید مادر و ایجاد دلبستگی میان آنها را انگیزه پیشرفت نخواند و نبوغی آن کودک هم ناخودآگاه و به صورت قطری درصدد توجه مادر و دیگران و جلب حمایت ایشان در رسیدن به امیال و خواسته های خویش است.
اما چون معمولاً انگیزه و پیشرفت با عقلانیت و منطق و تجره و دانش همراه است. غرض تحقیق در ارتباط دلبستگی با انگیزه پیشرفت شامل افراد و گروه هایی است که مفهوم انگیزه و پیشرفت به معنی اخص آن درک می شود.
دلبستگی از هر نوع و از هر طریق و شیوه و با هر درجه شهرت و ضعف دارای ارزش و تأثیر است. و گاه حتی تأثیر اندک آن بسیار مؤثرتر از تأثیر بیشتر آن در برخی از موارد است.
چنانچه اگر نامادری در مقابل نوجوان و جوانی دلبستگی اندکی از نظر عاطفی نشان دهد، ممکن است انگیزه نوجوان و جوان برای جدایی از گروه خانواده صدچندان گردد. و برای رهایی از این دلبستگی کم تر و کم رنگ تر خود را با همۀ توان و انرژی آماده موفقیت های آتی می کند که همۀ ما در اطراف و بستگان خود شواهدی از این دست داریم که مسلم است عمومیت ندارد.
و گاهی دلبستگی آنچنان هدف و اصل واقع می شود که وابستگی جای آنرا پر می کند و فرد هدف های درسی و شغلی و آتی خود را به کلی
فراموش می کند. و از همین رهگذر افق شکست و عدم موفقیت افراد و فرد موردنظر ترسیم می گردد.
معمولاً برای هر فرد و شخص پایگاه دلبستگی وجود دارد. مثلاً برای کودک شیرخوار پایگاه دلبستگی مادر است که به تدریج که بزرگتر می شود. پایگاه دلبستگی به پدر و خانواده و برادر و پدربزرگ و مادربزرگ و خاله و عمه و عمو و دایی و حتی همسایگان و … نیز تعمیم و تسرّی می یابد.
حتی طبق تحقیقات انجام گرفته موضع دلبستگی نیز در افراد و اشخاص مختلف متفاوت است. یعنی افراد و اشخاص در برخورداری از لذت و کسب عیش لذت غذا به مادر و برای برخورداری از حمایت اجتماعی به پایگاه پدر و برای برخورداری و کسب لذت بازی و تفریح به پایگاه برادر و خواهر پناه می برند برای اثبات این نظریه هارلو[3] دو گروه مادر مصنوعی (شامل یک مادر سیمی با پستانک پر شیر و یک مادر پشمالو شبیه مادر اصلی در قفس قرار دارند که بچه میمون ها وقتی گرسنه می شوند به مادر سیمی پناه می بردند. و وقتی دچار ترس و بیم و هراس می شدند به مادر پشمی پناه می جستند.
و این آزمایش این ادعا را تا حد زیادی ثابت می کند (هارلو و زیبرس، 1959 )
فذا پیشرفت و انگیزه پیشرفت جدای از دلبستگی های مختلف افراد نیست زیرا انسانها در گروه متولد می شوند، در گروه و خانواده رشد می کنند، در گروه و خانواده بیمار می شوند، در گروه و خانواده آسیب می بینند، چرا در گروه و خانواده درمان نشوند. (باقرثنایی، روانی درمانی خانواده، 1372 ، ص 57 )
فلذا دلبستگی موضوعی نیست که اثر و تأثیرات آن را در مقوله های مختلف زندگی نادیده انگاشته شود. بناراین مطالب مذکور مسأله مورد بررسی در این پژوهش بررسی رابطه ی بیک سبک های دلبستگی و انگیزه پیشرفت می باشد.
اهمیت و ضرورت مسأله :
هر واژه و مفهومی به اندازه تأثیر و یا تأثیراتی که بر روی فرد و یا افراد می گذارد، اهمیت پیدا می کند. حال ممکن است، این اهمیت و تأثیرات در چهارچوب های مختلف زندگی اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی و فرهنگی و یا حتی سیاسی قرار گرفته باشد.
دلبستگی و نیز انگیزه پیشرفت دو موضوع و مسئله ای هستند که هر کدام در جای خود به صورت مستقل ارزش و اهمیت خاصی در شرایط و ضوابط افراد گوناگون دارند. و حتی ارتباط آن ها با یکدیگر که در این تحقیق با عنوان بررسی رابطۀ سبک های دلبستگی و انگیزه پیشرفت آمده نیز اهمیت و ارزش پیدا می کند.
شاید این سؤال اوّلیه برای ما پیش آید، که این ارتباط ممکن است برای عدّه خاص در طول عمرش پیش آید و ما را با آن ارتباطی نیست امّا انگیزه پیشرفت را به خوبی تحلیل و تفسیر کنیم، هر رفتار و فعالیتی در زندگی اعم از فعالیت های اقتصادی و اجتماعی و هنری و ورزشی و سیاسی که دارای انگیزه و هدف باشد. دارای دلبستگی و وفاداری به زمینه هایی است که فرد را در شرایط فعلی قرار داده است.
در ارتباط دلبستگی و سبک های دلبستگی و انگیزه پیشرفت نظرات و اظهارات بسیار مختلفی وجود دارد، امّا به تناسب اهمیت مسأله مآخذ و کتاب های روان شناسی سرفصل و موضوع خاصی به نام دلبستگی و یا سبک های دلبستگی به چشم نمی خورد.
اما آنچه مسلم است و از تعریف دلبستگی در ایجاد ارتباط عاطفی و ارزش بین افراد روش می شود، دلبستگی از کودکی و از اولین روزهای زندگی در ارتباط بین کودک و مادر و یا کودک پدر اتفاق می افتد و کودک با حرکات و سکنات و اداهای صورت و دست و پا توجه و مهر و محبت مادر را به سوی خود جلب می کند.
افرادیکه در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی مراحل مختلف دلبستگی را تجربه کرده اند در مراحل مختلف زندگی فرد و اجتماعی و بهره مندی از آثار و نتایج دلبستگی در کودکی و نویاوگی و نوجوانی و جوانی از نظر عواطف و شناخت ها و ادراکات و احساسات و انگیزش ها در شوق و میل به تحصیل و ارتباط و انگیزه در درس و مشق و دوستی با دیگران و محبت با سایر افراد و برخورداری از ارتباطات اجتماعی و هنر زیباشناختی و تفریح و ورزش بخش های مهم برخورداری و بهره مندی از مقوله های دلبستگی در افراد است.
وابستگی کاملاً با دلبستگی متفاوت است. وابستگی نوعی میل انگلی و زندگی از نوع برخورداری محض و بدون تلاش و تقلاّ و استفاده از دسترنج و تلاش دیگران است.
وابستگی نوعی ترجیح استفاده افراد از قوّه و توان دیگران علیرغم داشتن و برخورداری خود از آن نیرو است. و وابستگی در واقع رکود است. وابستگی ارتجاع است وابستگی میل به عقب نشینی و میل به عدم پیشرفت و سکون است.
در صورتیکه دلبستگی نهایت استفاده از توجهات تدریجی و تجربی دیگران با ترجیح خانواده و توانمند شدن در جهات مختلف فکری و جسمانی و روانی و عاطفی و … است.
اگر کودک از کودکی به مهر مادر دلبسته باشد و به او عشق می ورزد و اگر به پشتیبانی پدر دلبسته باشد به او تکیه می کند و با تکیه کردن به او همه تلاش و توان خود را در راه رسیدن به جایگاه پدر صرف می کند.
دلبستگی در زمینه های اعتقادی آنچنان اهمیت دارد که اگر دلبستگی نباشد اصولاً اعتقادی وجود ندارد و امام و پیامبر و قرآن و خداوند و معانی ارزشی هیچ معنی و مفهومی برای فرد وجود نخواهد داشت.
اهمیت و ضرورت انگیزه و پیشرفت در بخش های اقتصادی و علمی و آموزشی و شغلی آنچنان در جامعه بالا گرفته است، که حال به سال شاهد پیشرفت های عظیم در امور مختلف صنعت و کشاورزی و خدماتی و علمی و دانشگاهی و غیره هستیم.
اهداف تحقیق :
هدف اصلی تحقیق عبارت است از :
بررسی رابطۀ سبک های دلبستگی با انگیزه پیشرفت افراد است و اینکه آیا بین سبکهای دلبستگی و انگیزه پیشرفت رابطه معنی داری وجود دارد.
فرضیه تحقیق :
بین سبکهای دلبستگی و انگیزه پیشرفت رابطه معنی داری وجود دارد.
متغیرهای تحقیق :
متغیر مستقل : سبکهای دلبستگی
متغیر وابسته : انگیزه پیشرفت
متغیر کنترل : جنس در رشته تحصیلی
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)